تعبیر خواب کوه

1ـ اگر دختري خواب ببيند به همراه پسر عمو و برادر مردة خود از كوهي بالا مي رود ، علامت آن است كه دگرگونيهايي باعث مي شود زندگي او بهتر شود . اما اگر در خواب احساس كند ديگر نمي تواند از كوه بالا برود ، علامت آن است كه از رسيدن به مقام ممتازي كه آرزو دارد مأيوس خواهد شد . 2ـ اگر خواب ببينيد از كوهي سر سبز بالا مي رويد ، نشانة آن است كه بزودي به ثروت و مقامي ارجمند دست خواهيد يافت . 3ـ اگر خواب ببينيد از كوهي سنگي بالا مي رويد موفق نمي شويد به قلة آن برسي ، نشانة آن است كه اگر بر ضعفهاي روحي خود غلبه يابيد مي توانيد موانع را از جلوي راه خود بر داريد . 4ـ اگر خواب ببينيد به هنگام صعود از كوه از صخره اي با پايين پرت مي شويد و در همين زمان از خواب بپريد ، علامت آن است كه هنگامي كه احساس مي كنيد زندگي دلسرد كننده است ، تغييرات اميد وار كننده اي در زندگيتان روي خواهد داد .

نظرات (2)

  1. مینا

خواب دیدم جایی هستم که کلی دختر اونجا جمع شده بودن و می خواستن واسه ادامه تحصیل تو مقطع ارشد ثبت نام کنن . منم دلم می خواست مثه اونا ادامه تحصیل بدم و تو این فکر بودم که رشته مو هم عوض کنم . با چنتا از اونا در مورد عوض کردن رشته حرف زدم . می خواستم بدونم من که رشته برق خوندم بهتره که الان چه رشته دیگه ای رو ادامه بدم . چنتا رشته دیگه رو بهم پیشنهاد دادن و گفتن خوبه با این که حس میکردم زیاد ربطی به رشته الانم نداره . من از اون رشته ها اونقد نمی دونستم که الان بخوام ارشد اونا رو بخونم . همه ی اونا نوبت دوم پذیرش میشدن و من از اینم خوشم نمی یومد . صحنه عوض شد . من و دوتا خواهرام تو یه خونه با سه دختر دیگه زندگی می کردیم . یادم افتاد که من الان فوق دیپلم برق دارم و تنها کاری که می تونم کنم اینه که واسه کنکور کاردانی به کارشناسی بخونم که چن ماه دیگه برگزار می شد و باید تا اون موقع صبر می کردم نه این که همین الان بتونم برم دانشگاه و ارشد بخونم ، تازه تو این کنکورم نمی تونم رشتمو عوض کنم . اون سه تا دختر از اقوام پدری من بودن . دوتا از اونا تقریبا هم سن من و یکیشون یه کم بزرگتر . اونا هم داشتن درس میخوندن ولی همشون تو تحصیلات از من جلوتر بودن . دختر بزرگه همش با من کل کل می کرد . دائم بحثمون می شد و صدامون بالا می رفت ، هر موضوعی رو بهونه میکرد تا با من دعوا کنه و منو تحقیر کنه . مخصوصا یادمه سر درس خیلی منو کوچیک کرد . من چنبار جوابشو دادم . می خواستم بگم اگه من این طوری درس خوندم و درس خوندنم اینقد طول کشیده چون تو شرایط بدی بودم ، خودم اصلا دوست نداشتم این طوری بشه ولی همیشه همه ی اتفاقات دست خود آدم نیست ، واسه هر ****ی یه موقعیتی پیش میاد . ولی یه لحظه به حالت اون دختر نگاه کردم . مطمئن بودم از منطق چیزی حالیش نمیشه . اصلا همه ی دعوا و بحثی که تا اون موقع با من داشته سر چیزای بیخودی بود . از این که با پررویی و زبون درازی منو تحقیر کنه شدیدا لذت می برد و تو دعوا کردن با همه ی خشمش جلو میومد . اون دوتا دختر دیگه به من چیزی نمی گفتن ولی طرفدار همین دختر قلدر بودن . حس کردم این بحثا هیچ فایده ای نداره و خیلی داره من و خواهرامو اذیت میکنه . با این که می دیدم دختره چقد از این که من دیگه جوابشو نمیدم احساس پیروزی میکنه ولی دیگه درست نمیدیدم بخوام چیزی رو براش توضیح بدم و از طرف دیگه آدمی هم نبودم که بخوام مثه خودش رفتار کنم . رومو از دختره برگردوندم . دلم گرفته بود . میخواستم برم تو حیاط . همین طور که طرف در می رفتم خواهرامو دیدم که هر کدومشون یه گوشه از اتاق نشستن و دارن کتاب می خونن . بیشتر ناراحت شدم ، دلم خیلی سوخت . می دونستم چقد این سروصدا و بحثا اونا رو ناراحت میکنه ولی با این حال همیشه سرشون تو کار خودشونه و تا حالا حتی یه اعتراض کوچیک هم نکردن . حداقل یه بار هم پیش من نگفتن چقد این شرایط اونارو اذیت میکنه . رفتم تو حیاط . دیوارای حیاط خیلی کوتاه بود. منظره های اطراف خونه چن ردیف رشته کوه بودن . چهار پنج ردیف پشت سرهم که به ترتیب ارتفاعشون زیاد می شد . ردیف اولی که در حد چنتا تپه بود تقریبا به دیوار حیاط ما چسبیده بود . در مورد زیبایی و دلچسبی منظره نمیدونم چی باید بگم . روی ردیف دوم یا سوم دونفرو دیدم که دارن سمت خونه ی ما میان . یکی از دوستای زهرا (خواهرم ) بود که با یه دختر کوچولو که شاید خواهرش بود داشتن میومدن که مارو ببینن . دخترای خوبی بودن و از این که میومدن پیش ما خوشحال شدم . دوست زهرا معلوم بود لباسای خوب و قشنگشو واسه دیدن ما پوشیده بود ، یه شال سفید سرش کرده بود . دوتاشون با خوشحالی کوه هارو رد میکردن که به خونه ما برسن . من همین طور که تماشاشون می کردم با خودم گفتم حیف نیست که من و زهرا نمی ریم تو این کوها گردش کنیم . این طبیعت خیلی قشنگه ، آدم توش احساس لذت و آرامش میکنه . یه لحظه یادم اومد اگه بخوایم بریم احتمال خطر هم واسمون هست ولی بازم میگفتم حیفه که نریم ، تازه الان این دوتا دختر هم دارن از همین کوها رد میشن دیگه. اون دونفر اومدن خونه ما . من و زهرا رفتیم استقبالشون . دور هم نشسته بودیم و تعریف می کردیم . اون سه تا دختری که با ما همخونه بودن هم اومده بودن و کنار ما نشسته بودن با اینکه دوستای مارو نمی شناختن . با دقت گوش می دادن که ما داریم چی میگیم که باز یه بهونه واسه زبون درازی و شر پیدا کنن .

  پیوست ها
اجازه مشاهده پیوست را ندارید
 
  1. ضاد    مینا

درس و دانشگاه و مطالعه و تغییر رشته همه اش داره به چیزای جدیدی اشاره میکنه که داری توی یه برهه ی جدید یاد میگیری . خواهرات بعد آروم فکرت رو میرسونن . از یه طرف میتونن نماد خواهرات توی دنیای واقعی هم باشن . ولی اون دخترای دیگه که باهات بحث میکنن و تحقیرت میکنن ، نماد افکار خودت هستن . چیزایی که از افکار پدری یا مادری درباره ی وضعیت فعلیت نشات میگیره . مثلا طرز فکر بقیه چجوره . اونا درباره ات چه فکری میکنن ؟ شرایط تو توی نظر اونا تحقیر آمیزه ؟ این بخش ظاهری خوابتو میگه . بخش روانیش درباره ی نگاهیه که خودت نسبت به خودت داری . بخشی از فکرت که با خودت دعوا میکنه ، تحقیرت میکنه ، عصبیت میکنه و آرامش تو و اطرافیانت رو به هم میریزه . سردرگمیت برای این که چه رشته ای رو انتخاب کنی ، خیلی فراتر از بحث دانشگاهته . خواب داره درباره ی بینش تو نسبت به زندگی صحبت میکنه . این خواب شخصیت آدمی رو نشون میده که هنوز درک نکرده که همه ی زندگی تجربه و یادگیری و آزمون و خطاست .
جایی که به کوه نگاه میکنی ، مینیمال نگاه تو به زندگیه . کوه و تپه هایی که با اندازه های مختلف میبینی ، پتانسیل زندگی رو نشون میده ، دشواری در عین زیبایی . و فکر دشواری های مسیر تو رو از لذت بردن محروم میکنه .
سعادت مطلق وجود نداره . اما چیزی که نمیذاره تو هم این رویه ی عادی رو داشته باشی ، بعدی از ذهنته که آرامشتو سلب میکنه و باهات دعوا میکنه و تحقیرت میکنه و آرامشتو خدشه دار میکنه.
دوستای افراد توی خواب ، بعدی از افکار همون شخص هستن . توی بیدار ما اصطلاحا میگیم آدما رو از دوستاشون بشناسین . چون معمولا ما اولویتمون برای دوست پیدا کردن شباهتای فکری و شخصیتیه .

  پیوست ها
اجازه مشاهده پیوست را ندارید
 
هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library آموزش یوگا - دنیای پر رمز و راز خواب

insert_link

local_library گلی که دوازده سال به خواب می‌رود!

insert_link

local_library love is - يك خواب شريكي خوشمزه

insert_link

local_library love is - با يك بوسه زيبا از خواب