پائيز



 


از مهرگان بيزارم و از نام پائيز-

وز مهر دارم ديده اي از گريه لبريز

در مهر بي مهر-

هر برگ زردي كز درختي پير و رنجور -

ميافتد و ميلغزد و بر خاك راهي مي نشيند-

همراه آهي كز دلم سرميكشد تلخ-

در خاطرم ياد سياهي مي نشيند.

از باد پائيز-

مي پيچدم در ياد، فرياد جدايي

وز برگريزش ميدود در خاطر من-

پژمردن آن عشق ديرين خدايي

***

در ماه پائيز

او بي خبر از حال من خاموش ميرفت-

اما مرا در سينه فريادي نهان بود

يك كاروان اندوه در راه سفر داشت-

خود كاروانسالار پير كاروان بود.

***

يك روز ابري،روز خاموش و غم انگيز

او بود و من،اما مه او ... يكعمر،تلخي

من بودم و او-

اما نه من .... يك كوه،اندوه

در پيش رو، كوه مصيبت دشت تا دشت-

در پشت سر، درياي محنت،كوه تاكوه.

او رفت خاموش-

من ماندم و اشك-

من ماندم و آه-

من ماندم و فرياد جانكاه.

آن نام جانداروي شيرين-

وآن عشق جاويدان ديرين-

تالحظه هاي مرگ پيوند-

تا واپسين دم ميدود در ياد تلخم

او را چه نامم؟

او را چه گويم؟

او نيمي از من بود و من نيمي از اويم

آن بخت خفته-

همزاد من، نيروي من، بال وپرم بود-

او مادرم بود.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه