گیتی ننهد ز سر سیه‌کاری

گردون نرهد ز تند رفتاری
گیتی ننهد ز سر سیه‌کاری
از گرگ چه آمدست جز گرگی
وز مار چه خاستست جز ماری
بس بی بصری، اگر چه بینائی
بس بیخبری، اگر چه هشیاری
تو غافلی و سپهر گردان را
فارغ ز فسون و فتنه پنداری
تو گندم آسیای گردونی
گر یکمن و گر هزار خرواری
معماری عقل چون نپذرفتی
در ملک تو جهل کرد معماری
سوداگر در شاهوارستی
خر مهره چرا کنی خریداری
زنهار، مخواه از جهان زنهار
کاین سفله بکس نداد زنهاری
پرگار زمانه بر تو میگردد
چون نقطه تو در حصار پرگاری
یکچند شوی بخواب چون مستان
ناگه برسد زمان بیداری
آید گه در گذشتنت ناچار
خود بگذری، آنچه هست بگذاری
رفتند بچابکی سبکباران
زین مرحله، ای خوشا سبکباری
کردار بد تو گشت ز نگارش
آیینه دل نبود زنگاری
از لقمه‌ی تن بکاه تا روزی
بر آتش آز دیگ مگذاری
بشناس زیان ز سود، تا وقتی
سرمایه بدست دزد نسپاری

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library ماسک جوشهای سر سیاه

insert_link

local_library زن ایرانی سبد به سر و هیزم به سر ( تابلو

insert_link

local_library زن هندی سبد به سر

insert_link

local_library گله میکرد ز مجنون لیلی ...شعر طنز