شل سيلور استاين - هواپيما

هواپيما

 در ساعت پر رفت و آمد روز

مرد می ترسد که نکند دیر به مقصد برسد

برای اینکه هواپیما ساعت هفت و ده دقیقه به زمین مینشیند .

می داند که زن از انتظار بدش می آید

وبه یاد می آورد که چگونه از او جدا شده است

و اینکه التماس کرده است

که به او یک فرصت دیگر بدهد

حالا نمی داند چه بکند

لحظه ای که به انتظارش بود اکنون فرا می رسد.

زن کمر بندش را محکم می کند

نوشیدنی اش را ، با نگرانی ،می نوشد

پرواز شبانه لوس آنجلس این امکان را برای او فراهم کرده

که بیشتر فکر کند .

امید وار است که رفتار مرد تغییر کرده باشد

اما می داند که او مثل گذشته خواهد بود

با خود می گوید ، ای کاش مهماندار لطف کند و  به او

اجازه دهد که از هواپیما پیاده نشود .

هواپیما به فضای پر از گرد و غبار شهر نزدیک می شود

جایی که زن شب های پر از اشتباه

و روز های عزیزم ببخش را به یاد می آورد

هواپیما صفیر می کشد

به بلندای فریادی که

آنها در وجود خود احساس می کنند

زن کم بندش را به آرامی شل می کند

و مرد فرمان را محکم می چسبد .

مرد به یک مایلی فرودگاه می رسد

ترافیک بیشتر و بیشتر می شود

زن پنج دقیقه صبر می کند ، نفسی تازه می کند

دور می زند و به هواپیما بر میگردد

تا به دنور برود

در آنجا دوستانی دارد

 و می تواند مدتی را با آنها سر کند

می دانست که مرد هرگز به آنجا نمی آید

و مرد هم می داند

 که او هیچ گاه منتظر نمی ماند .

هواپیما بلند می شود

و وارد فضای پر گرد و غبار شهر می شود

جایی که او شب های پر از اشتباه

و روز های عزیزم ببخش را به یاد می آورد

هواپیما صفیر می کشد

به بلندای فریادی که

آنها در وجود خود احساس می کنند

زن کم بندش را به آرامی شل می کند

و مرد فرمان را محکم می چسبد .

 

THAT PLANE

 The traffic at this hour is so thick

 That he's afraid he might be late.

  Her flight arrives at seven ten

 And he remembers how the lady hates to wait.

 And he remembers losing her

 And begging her to give him time to change.

  Now his mind is numb 'cuz the time has come...

  His final chance is coming in on that plane.

 She fastens up her seat belt

  And nervously she finishes her drink.

  And all night flight from L.A. can give a woman

 A little bit too much time to think.

  And she hopes deep in her heart that he'll be different

  But she knows he'll be the same.

 And she wonders if the stewardess would be kind enough

 To just let her stay on that plane.  

 That plane settling in to the heavy city haze

 Where she remembers guilty nights and baby-please-forgive-me days.

 That plane screaming as loud as the pain that they both feel

  As she slowly unfastens her belt and he clutches the wheel.

 He's one mile from the airport.

 Damn traffic's backed up all along the lane.

 She waits five minutes -- takes a breath --

  And turns around and gets back on the airplane.

 She'll ride it through to Denver.

  She's got friends there -- they could spend a little time

 'Cuz she knew he'd never be there,

  And he knows she never was the waiting kind.

 That plane rising up into the heavy city haze

 Where she remembers guilty nights and baby-please-forgive-me days.

 That plane screaming as loud as the pain that they both feel...

  As she slowly unfastens her belt and he clutches the wheel.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت چهارم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت سوم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت دوم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت اول