غروب ... هوشنگ ابتهاج

غروب

 درختی پیر 
 شکسته خشک تنها گم 
 نشسته در سکوت وهمناک دشت 
 نگاهش دور 
 فسرده در غروب مرده دلگیر 
و هنگامی که بر می گشت 
 کلاغی خسته سوی آشیان خویش
 غم آور بر سر آن شاخه های خشک 
 فروغ واپسین خنده خورشید
 شد خاموش

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library براي تست رنگ رژ لب آن را ...

insert_link

local_library هنگام رژ زدن، رژي را انتخاب کنيد که ...

insert_link

local_library هوشنگ ابتهاج - زنده وار

insert_link

local_library هوشنگ ابتهاج - سرای بی کسی