جرات دیوانگی ... قیصر امین پور

جرأت دیوانگی

انگار مدتی است که احساس می کنم 
خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام 
احساس می کنم که کمی دیر است 
دیگر نمی توانم 
هر وقت واستن
در بیست سالگی متولد شوم 
انگار 
فرصت برای حادثه 
از دست رفته است 
از ما گذشته است که کاری کنیم 
کاری که دیگران نتوانند 
فرصت برای حرف زیاد است 
اما 
اما اگر گریسته باشی...
آه ...
مردن چه قدر حوصله می خواهد 
بی آنکه در سراسر عمرت 
یک روز ، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی !
انگار 
این سالها که می گذرد
چندان که لازم است 
دیوانه نیستم 
احساس می کنم که پس از مرگ 
عاقبت 
یک روز 
دیوانه می شوم !
شاید برای حادثه باید 
گاهی کمی عجیب تر از این 
باشم 
با این همه تفاوت 
احساس می کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست
حس می کنم که انگار 
نامم کمی کج است 
و نام خانوادگی ام ، نیز
از این هوای سربی 
خسته است 
امضای تازه ی من 
دیگر 
امضای روزهای دبستان نیست 
ای کاش 
آن نام را دوباره 
پیدا کنم 
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان 
یک روز نام کوچکم از دستم 
افتاد 
و لابه لای خاطره ها گم شد 
آنجا که 
یک کوذک غریبه 
با چشم های کودکی من نشسته است 
از دور 
لبخند او چه قدر شبیه من است !
آه ، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور !
این روزها که جرأت دیوانگی کم است 
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم 
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذاریم!
این روزها
خیلی برای گیره دلم تنگ است !
 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library براي تست رنگ رژ لب آن را ...

insert_link

local_library هنگام رژ زدن، رژي را انتخاب کنيد که ...

insert_link

local_library پرورش گل پیچ امین الدوله

insert_link

local_library پیچ امین الدوله