کرانه و من ... منوچهر آتشی

کرانه و من

 شب از نسیم و ستاره پر است و لب خاموش 
 من آشیانه ی اندیشه های نوبالم 
 تنم ، چو پرسش بی پاسخی است بر لب عمر 
رگم خروشد و چشم و دلم ، به لب لالم 
بر این کرانه اگر زورقی نماند و گذشت 
 چه چشم های صدف ها که با دریغ افسرد 
 چه دام ها که در اعماق تیره روغن ماند 
 چه دست ها که پیام و تپش به رگشان مرد 
بر این کرانه اگر زورقی کناره گرفت 
 چه دست ها که خجل ، دامن امید افشاند 
 چه چشم ها که پر از آب شور خجلت سوخت 
 چه سینه ها که تپش با امید دیگر راند 
 کرانه کور و امدیش دراز و سر بی فکر 
 گرفته دامن با تحفه های دریا پر 
 اگرچه سنگ و صدف ، تا کدام خالی را 
 چراغ لغل وش گوهری است آبشخور 
 کرانه با همه درد و دریغ ساخته است 
 اگرچه با گل گونه همیشه سیلی موج 
کجا که نگسلد ! اینک ز نوک مرغی پیر 
 شکفته سلکی روشن ، چو در بغلطد از اوج ؟
کجا که یونسی از موج و کف نلغزد پیش
برون کشیده تن از غار نرم و تیره ی حوت؟
کجا که تن نسپرده به نیل موسایی
خوش و سبک نخزد روی سینه ام تابوت ؟
کرانه کور و امدیش دراز و من بیدار 
 به سوی مرتع مهتاب می برم شب را 
 گشوده از نی رگ نغمه های سحر آمیز 
 غبار کرده به پا گله های کوکب را 
چه اختران که به هیهای چشم من در تاب 
 چراغ قریه به پایان نوید رامش و خواب 
نگاه دختری از بیشه زار اشک به من 
 به جای نغمه نیم خونفشان و من بی تاب 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library آموزش یوگا - دنیای پر رمز و راز خواب

insert_link

local_library آموزش یوگا - یوگا و درمان سردرد

insert_link

local_library آموزش یوگا - مبحثی در شناخت تمرکز و تربی

insert_link

local_library دستورالعمل های استيل شروع ، قدمها و پرتا