خاکستر ... منوچهر آتشی

خاکستر

 دریغا ، ای اتاق سرد 
 اجاق آتش اندام او بودی 
تو هم ای بستر مشتاق یک شب دام او بودی 
 چه شب ها آرزو کردم 
که ناگه دست در او را در آغوش من اندازد 
نفس یابد ز عطر پیکرش هر بی نفس اینجا 
ز شادی بشکند همچون دل من هر گرفتاری قفس اینجا 
گل قالی برقصد زیر دامانش 
 بشوید بوسه ام گرد سفر از روی خندانش 
نگاه خسته ی تصویر بیمارم 
 که خیره مانده بر کاشانه جان گیرد 
هر ایینه ز تصویر هراسانش نشان گیرد 
دریغا ، ای اتاق سرد 
 بسان دره ای تاریک 
 دلت از آتش گل های گرم صبحدم خالیست 
 تو هم ای بستر مغشوش
چو ابری سینه ات سرد است و مهتاب لطیف پیکری در پیچ و تاب نیست 
 گر او صبح است بر کاشانه ای کنون 
 دریغا ، من شب بی اخترم اینجا 
 اگر او آتش گرم است در هر خانه ، من خاکسترم اینجا 



 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library براي تست رنگ رژ لب آن را ...

insert_link

local_library هنگام رژ زدن، رژي را انتخاب کنيد که ...

insert_link

local_library شعر سازنده ... شعر طنز

insert_link

local_library وصلت ناجور ... شعر طنز