شکست ... منوچهر آتشی

شکست

 سر ، دوار دردهای کهنه یافت 
 سر ، غبار کینه هایسرد 
 اسب بادهارمید 
 سینه ی ستاره ها شکست 
سینه از بخور یأس تیره شد 
 هول با تبر گشود قلعه ی سیاه سر 
 بردگان پیر یادها گریختند 
 قلعه شد تهی ز آفتاب 
قلعه شد تهی ز سرگذشت 
پر شد از سوارگان سایه های منتظر 
 جاده تا حصار سربی افق 
از غبار چاوشان مرده هاپر است 
 قلعه را گرفته لرزه ی هراس 
 از خروش فاتحان مست 
 پای هر ستون نه رقص شعله هاست 
 شانه های پهن مردهای کینه بسته است 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library براي تست رنگ رژ لب آن را ...

insert_link

local_library هنگام رژ زدن، رژي را انتخاب کنيد که ...

insert_link

local_library شعر سازنده ... شعر طنز

insert_link

local_library وصلت ناجور ... شعر طنز