دروگران پگاه
- توضیحات
- دسته: نيما يوشيج
- بازدید: 602
پنجره را به پهناي جهان مي گشايم:
جاده تهي است. درخت گرانبار شب است.
ساقه نمي لرزد، آب از رفتن خسته است:
تو نيستي، نوسان نيست.
تو نيستي، و تپيدن گردابي است.
تو نيستي، و غريو رودها گويا نيست، و دره ها ناخوانا ست.
مي آيي: شب از چهره ها بر مي خيزد، راز از هستي مي پرد.
ميروي: چمن تاريك مي شود، جوشش چشمه مي شكند.
چشمانت را مي بندي: ابهام به علف مي پيچد.
سيماي تو مي وزد، و آب بيدار مي شود.
مي گذري، و آيينه نفس مي كشد.
جاده تهي است. تو باز نخواهي گشت، و چشمم به راه تو نيست.
پگاه، دروگران از جاده روبرو سر مي رسند:
رسيدگي خوشه هايم را به رؤيا ديده اند.
*****