جلال آل احمد
- توضیحات
- دسته: نامداران ایرانی
- بازدید: 336
هجدهم شهريورماه سالگرد وفات جلال آل احمد يکی از بزرگترين نويسندگان معاصر ايران عزيزمان بود. به همين منظور، بر آن شديم که ستون يادمان اين شماره از آفتاب را به اين بزرگوار اختصاص دهيم تا ما نيز يادی از او کرده باشيم.
جلال آل احمد
جلال آل احمد در يازدهم آذرماه ١٣٠٢ در خانوادهای مذهبی-روحانی به دنيا آمد. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانيت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال به او اجازهی درس خواندن در دبيرستان را نداد. اما او که همواره طالب و جويای حقيقت بود به اين سادگی تسليم خواست پدر نشد.
«دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سيمکشی برق، بعد چرم فروشی و از اين قبيل ... و شبها درس. با در آمد يک سال کار مرتب، الباقی دبيرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سيمکشیهای متفرقه. بردست «جواد»؛ يکی ديگر از شوهر خواهرهام که اين کاره بود.
همين جوریها دبيرستان تمام شد و توشيح «ديپلمه» آمد زير برگهی وجودم ...» در سالهای آخر دبيرستان است، که جلال با کلام کسروی و شريعت سنگلجی، آشنا میشود و همين مقدمهای میشود برای پيوستن وی به حزب توده.
در سال ١٣٢٢ وارد دانشسرای عالی تهران میشود و در رشتهی ادبيات فارسی به تحصيل میپردازد. در سال ١٣٢٣ رسماً به حزب توده میپيوندد و ديری نمیپايد که در شمار اعضای فعال اين حزب در میآيد. « ...در حزب توده در عرض چهار سال از صورت يک عضو ساده به عضويت يک کميته حزبی تهران رسيدم و نمايندگی کنگره. و از اين مدت دو سالش را مدام قلم زدم ...»
در اين سالها يادداشتهای وی در مجلاتی چون «بشر برای دانشجويان» و ماهنامهی «مردم» و «سخن» چاپ میشود. اولين کتاب او، «ديد و بازديد»، درواقع گردآوری وی از قصههای چاپشدهاش در اين مجلات است.
در سال ١٣٢٦ دومين کتاب خود به نام «از رنجی که میبريم» را چاپ میکند که حاوی قصههای شکست مبارزاتش در حزب توده است. انشعاب وی از حزب توده هم در همين سال اتفاق میافتد. پس از اين انشعاب است که برای مدتی به قول خودش ناچار میشود به سکوت که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سياست و بيشتر قلمزدن است.
جلال در اين ايام بيشتر به کار ترجمه روی میآورد. رمانهايی چون «قمارباز» از داستايوفسکی (١٣٢٧)، «بيگانه» از آلبر کامو (١٣٢٨) و «سوء تفاهم» از آلبرکامو (١٣٢٩) از ترجمههای ارزندهی جلال است.
همچنين کتاب «سه تار» وی هم که آن را به خليل ملکی تقديم کرده، محصول همين دوران سکوتش است.
جلال در بهار ١٣٢٩، با سيمين دانشور –که او نيز دانشجوی دانشکدهی ادبيات بوده است– ازدواج میکند. « ...و زنم سيمين دانشور که میشناسيد؛ اهل کتاب و قلم و دانشيار رشتهی زيبايیشناسی و صاحب تأليفها و ترجمههای فراوان، و در حقيقت نوعی يار و ياور قلم.
که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به اين قلم در آمده بود. (و مگردر نيامده؟) از ١٣٢٩ به اينور هيچ کاری به اين قلم منتشر نشده که سيمين اولين خواننده و نقادش نباشد ...»
با قضيهی ملی شدن نفت و ظهور جبههی ملی و دکتر مصدق است که جلال دوباره به سياست روی میآورد. وی عضو کميته و گردانندهی تبليغات «نيروی سوم» –که يکی از ارکان جبههی ملی بود– میشود. وی در ٩ اسفند ١٣٣١، با عدهی ديگری از «نيروی سومیها» بعد از اطلاع از محاصرهی منزل دکتر مصدق فورا ً به آنجا میرود و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخنرانی میکند؛ اشرار قصد جان او را میکنند و او زخمی میشود.
در اردیبهشت ١٣٣٢ به علت اختلاف با رهبران نيروی سومیها از آنها هم کناره میگيرد. دو کار ترجمهی وی، «بازگشت از شوروی» ژيد و «دستهای آلوده» سارتر، مربوط به همين سالها است.
پس از کودتای ٢٨ مرداد، که ضربهی سنگينی بر پيکر آزادیخواهان و مبارزين با استبداد بود، آل احمد نيز دچار افسردگی شديدی گرديد. در اين سالها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» که کنايه از شکست جبههی ملی و برد کمپانیهای نفتی است، به چاپ میرساند.
اين شکست سياسی، دوباره جلال را به يک دورهی سکوت میبرد و او به دور از تمام هياهوهای سياسی سعی به از نو شناختن خود میکند. « ... فرصتی بود برای به جد در خويشتن نگريستن و به جستجوی علت آن شکستها به پيرامون خويش دقيق شدن.
و سفر به دور مملکت. و حاصلش اورازان، تاتنشينهای بلوک زهرا و جزيرهی خارک ...» که البته «مدير مدرسه» هم مربوط به همين سالها است. يکی از دغدغههای اصلی ذهن جلال دراين سالها تضاد بنيادهای سنتی جامعه و همچنين مستعمره شدن و مصرفزده شدن فرهنگ ايرانی است، که همين تفکرات او را به سمت خلق شاهکاری چون «غربزدگی» میکشاند. خود او غربزدگی را نقطهی عطف کارهايش میداند.
جلال سالهای آخر عمرش به سفرهای متعددی میرود. حاصل هر کدام از اين سفرها سفرنامهای است، که سفرنامهی حج وی تحت عنوان «خسی در ميقات» چاپ شد. او در اين اثر درونيات خود و همراهانش را در برابر يک وجود برتر با بيانی بیپروا بيان میکند.
سر انجام جلال آل احمد که تمام عمر کوتاهش را وقف مبارزه و قلمزدن کرده بود، در سن چهل و شش سالگی دار فانی را وداع گفت و به ديار ابدی شتافت. روحش شاد.