شل سيلور استاين - هواپيما
- توضیحات
- دسته: شل سیلور استاین
- بازدید: 608
هواپيما
در ساعت پر رفت و آمد روز
مرد می ترسد که نکند دیر به مقصد برسد
برای اینکه هواپیما ساعت هفت و ده دقیقه به زمین مینشیند .
می داند که زن از انتظار بدش می آید
وبه یاد می آورد که چگونه از او جدا شده است
و اینکه التماس کرده است
که به او یک فرصت دیگر بدهد
حالا نمی داند چه بکند
لحظه ای که به انتظارش بود اکنون فرا می رسد.
زن کمر بندش را محکم می کند
نوشیدنی اش را ، با نگرانی ،می نوشد
پرواز شبانه لوس آنجلس این امکان را برای او فراهم کرده
که بیشتر فکر کند .
امید وار است که رفتار مرد تغییر کرده باشد
اما می داند که او مثل گذشته خواهد بود
با خود می گوید ، ای کاش مهماندار لطف کند و به او
اجازه دهد که از هواپیما پیاده نشود .
هواپیما به فضای پر از گرد و غبار شهر نزدیک می شود
جایی که زن شب های پر از اشتباه
و روز های عزیزم ببخش را به یاد می آورد
هواپیما صفیر می کشد
به بلندای فریادی که
آنها در وجود خود احساس می کنند
زن کم بندش را به آرامی شل می کند
و مرد فرمان را محکم می چسبد .
مرد به یک مایلی فرودگاه می رسد
ترافیک بیشتر و بیشتر می شود
زن پنج دقیقه صبر می کند ، نفسی تازه می کند
دور می زند و به هواپیما بر میگردد
تا به دنور برود
در آنجا دوستانی دارد
و می تواند مدتی را با آنها سر کند
می دانست که مرد هرگز به آنجا نمی آید
و مرد هم می داند
که او هیچ گاه منتظر نمی ماند .
هواپیما بلند می شود
و وارد فضای پر گرد و غبار شهر می شود
جایی که او شب های پر از اشتباه
و روز های عزیزم ببخش را به یاد می آورد
هواپیما صفیر می کشد
به بلندای فریادی که
آنها در وجود خود احساس می کنند
زن کم بندش را به آرامی شل می کند
و مرد فرمان را محکم می چسبد .
The traffic at this hour is so thick
That he's afraid he might be late.
Her flight arrives at seven ten
And he remembers how the lady hates to wait.
And he remembers losing her
And begging her to give him time to change.
Now his mind is numb 'cuz the time has come...
His final chance is coming in on that plane.
She fastens up her seat belt
And nervously she finishes her drink.
And all night flight from L.A. can give a woman
A little bit too much time to think.
And she hopes deep in her heart that he'll be different
But she knows he'll be the same.
And she wonders if the stewardess would be kind enough
To just let her stay on that plane.
That plane settling in to the heavy city haze
Where she remembers guilty nights and baby-please-forgive-me days.
That plane screaming as loud as the pain that they both feel
As she slowly unfastens her belt and he clutches the wheel.
He's one mile from the airport.
Damn traffic's backed up all along the lane.
She waits five minutes -- takes a breath --
And turns around and gets back on the airplane.
She'll ride it through to Denver.
She's got friends there -- they could spend a little time
'Cuz she knew he'd never be there,
And he knows she never was the waiting kind.
That plane rising up into the heavy city haze
Where she remembers guilty nights and baby-please-forgive-me days.
That plane screaming as loud as the pain that they both feel...
As she slowly unfastens her belt and he clutches the wheel.
نظرات (0)