اسلام چگونه وارد امريكا شد؟
- توضیحات
- زیر مجموعه: ROOT
- دسته: مطالب خواندنی
- بازدید: 229
در دوره استعمار اسپانيا - پرتقال، بيشتر مسلماناني كه از اسپانيا راهي آمريكا شدند، صنعتكاراني بودند كه مانند همكيشان خود كه با پرداخت ماليات در اسپانيا ماندند، در شاخههاي مختلف صنعت مهارت داشتند.
طراح و عامل قتل عام مسلمانان و يهوديان، قاضي محاكم تفتيش عقايد و كشيش مخصوص «ايزابل» ملكه كاستيلا ( CASTILLA) ، كاردينال خيمنس (CARDINAL XIMENES) بود. او درباره مسلمانان گفته بود: «آنها از ايمان ما محرومند و ما از صنعتكاري آنان». برخي از همين مسلمانها بودند كه با چشمپوشي كليسا، براي ساختمان بناهاي كنار دريا و تزئين آنها به كار گرفته شدند. صنعتكاراني كه به آمريكا مهاجرت كردند، در كارهايي مانند نجاري، كار با فلز، ساخت آجر، دباغي و كارهاي ساختماني مشغول فعاليت شدند. آنها به ويژه در هنر چيني سازي و كار بر روي چوب روش هاي جديدي ابداع كردند. در چينيسازي كه رنگ آبي بر آن حاكم بود، طرح هاي هنرمندان مراكش، مصر، سودان و حتي ايران از مكزيك تا برزيل گسترش يافت. روش هاي هنري مسلمانان در تزئينات معماري در آمريكاي شمالي تحت عنوان «استيل كاليفرنيايي» بروز يافته است. ميدانيم كه در قرن هفدهم «مجلس شهري مكزيكو» براي جلوگيري از ادامه امتيازات صنفي به هنرمندان اندلسي تصميماتي را اتخاذ كرده است.
تعداد قابل توجهي از كساني كه در قرن هفدهم و مخصوصا قرن هجدهم، به عنوان برده به آمريكا برده شدند، مسلمان بودند. تاجران برده در آمريكا مايل بودند زنان و كودكان را به بردگي ببرند، زيرا بدست آوردن آنها آسانتر، قيمتشان كمتر و جايي كه در كشتي ها اشغال ميكردند، كوچكتر بود.
در دوره استعمار اسپانيا - پرتقال، بيشتر مسلماناني كه از اسپانيا راهي آمريكا شدند، صنعتكاراني بودند كه مانند همكيشان خود كه با پرداخت ماليات در اسپانيا ماندند، در شاخههاي مختلف صنعت مهارت داشتند.
طراح و عامل قتل عام مسلمانان و يهوديان، قاضي محاكم تفتيش عقايد و كشيش مخصوص «ايزابل» ملكه كاستيلا ( CASTILLA) ، كاردينال خيمنس (CARDINAL XIMENES) بود. او درباره مسلمانان گفته بود: «آنها از ايمان ما محرومند و ما از صنعتكاري آنان». برخي از همين مسلمانها بودند كه با چشمپوشي كليسا، براي ساختمان بناهاي كنار دريا و تزئين آنها به كار گرفته شدند. صنعتكاراني كه به آمريكا مهاجرت كردند، در كارهايي مانند نجاري، كار با فلز، ساخت آجر، دباغي و كارهاي ساختماني مشغول فعاليت شدند. آنها به ويژه در هنر چيني سازي و كار بر روي چوب روش هاي جديدي ابداع كردند. در چينيسازي كه رنگ آبي بر آن حاكم بود، طرح هاي هنرمندان مراكش، مصر، سودان و حتي ايران از مكزيك تا برزيل گسترش يافت. روش هاي هنري مسلمانان در تزئينات معماري در آمريكاي شمالي تحت عنوان «استيل كاليفرنيايي» بروز يافته است. ميدانيم كه در قرن هفدهم «مجلس شهري مكزيكو» براي جلوگيري از ادامه امتيازات صنفي به هنرمندان اندلسي تصميماتي را اتخاذ كرده است.
تعداد قابل توجهي از كساني كه در قرن هفدهم و مخصوصا قرن هجدهم، به عنوان برده به آمريكا برده شدند، مسلمان بودند. تاجران برده در آمريكا مايل بودند زنان و كودكان را به بردگي ببرند، زيرا بدست آوردن آنها آسانتر، قيمتشان كمتر و جايي كه در كشتي ها اشغال ميكردند، كوچكتر بود.
همزمان با كشف آمريكا و در دورهاي كه استعمار اسپانيايي آغاز ميشد، تعداد قابل توجهي از مسلمانان نيز در اين قاره جديد ساكن شدند.
زنان و كودكان اطلاع محدودي از موضوعات اسلامي داشتند. از اين رو، در نتيجه زندگي در اسارت، هويت ديني و ملي خود را به تدريج از دست ميدادند. با اين حال، در ميان آنان كه به عنوان هنرمند، كشتيساز، بازرگان و حتي برده به آمريكا آمدند، كساني وجود داشتند كه از علوم اسلامي به خوبي مطلع بودند. ديگران در اطراف چنين كساني گرد ميآمدند. در برخي موارد كودكان قبل از ترك وطن خود با قرائت قرآن و نماز آشنا بودند. اين عوامل موجب ميشد كه اسلام به حيات خود به تدريج ادامه دهد. دليل اصلي اينكه مسلمانان اوليه آمريكا نتوانستند جماعتي مستقل تشكيل دهند، فشار و ستمهايي بود كه بر آنها اعمال ميشد. سفر به آتلانتيك دشوار و پر مصرف بود. مهاجران مسلمان گاه همسران خود را به همراه نميبردند و در منطقه اقدام به ازدواج و زناشويي با زنان بومي ميكردند. بنابراين، فرزندان دو رگهاي كه به دنيا ميآمدند، پس از گذشت چند نسل، در جامعهاي كه زندگي ميكردند، به تحليل رفته و هضم ميشدند. اين نيز يكي ديگر از عوامل عدم تشكيل جماعت مستقل مسلمين در آمريكا بوده است.
در قرن نوزدهم كارگراني از كشورهاي آسيايي با امضاي قراردادهاي كار، به آمريكا عزيمت كردند. به اين ترتيب، در قاره آمريكا براي مسلمانان، دوره جديدي آغاز شد. مسلمانان مذكور علي رغم برخي دشواريها، با معضلات عديدهاي كه قبليها مواجه بودند، روبرو نشده، ارتباط خود را با وطن خود ادامه دادند. آنها به لحاظ اطلاع از معارف و علوم اسلامي نيز در حد مطلوبي بودند. همه اين عوامل باعث ميشد كه كارگران مزبور بتوانند هويت خود را حفظ نموده، گروه هاي اسلامي متعددي را به وجود آورند. كشورهاي استعمارگري مانند انگلستان و هلند، كارگران را براي كار كردن به آمريكا اعزام ميكردند. تعداد اين كارگران و آن دسته از افرادي كه از سرزمين هاي عثماني به آمريكا مهاجرت ميكردند، قابل توجه بوده است.
در نيمه دوم قرن نوزدهم، كشور عثماني شاهد برخي تحولات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بود. اين امر مصادف بود با پيشرفتهاي صنعتي كشورهاي شمال آمريكا. همچنين حجم زراعت و كشاورزي در آمريكاي جنوبي افزايش چشمگيري يافته بود. امكان بوجود آمده در بازار كار و دستمزدهاي بالا موجب تشديد مهاجرت ها به قاره آمريكا گرديد. برخي منابع ذكر ميكنند كه مهاجران مسلمان از سال 1820م از عثماني عازم ايالات متحده آمريكا بودهاند. با اين حال، بايد گفت اولين مهاجرت ها از سوريه و در سال 1860م آغاز شده است. تعداد كساني كه اقدام به مهاجرت ميكردند، در سال هاي اوليه اندك بود. اما سال هاي79 - 1878 و97 -1896 ميلادي به دليل آزادي هاي نسبي ايجاد شده توسط حزب اتحاد و ترقي با وقوع جنگ بالكان شاهد افزايش تعداد مهاجران بودهايم. بويژه آمار مهاجرت ها در سال هاي 1908 تا 1914م به اوج خود رسيد.
البته اغلب مهاجراني كه در سال هاي مذكور به آمريكا ميرفتند، مسيحي بودند؛ اما با مطالعه مدارك به جا مانده از عثمانيان، در مييابيم كه حداقل 15 تا 20% رقم مهاجران را مسلمين تشكيل ميدادهاند كه اين نيز رقم قابل توجهي است. با اينكه در اين زمينه آمار مشخصي در دست نيست، ولي آنان كه در اين مورد تحقيقاتي بعمل آوردهاند، ميگويند تعداد مهاجرين سوري و لبناني در بين سال هاي 1914 تا 1960م، 300 تا 500 هزار نفر بوده است. با دقت در مطالب مطرح شده، ميتوان گفت در فاصله زماني مذكور، احتمالا بالغ بر يك ميليون نفر از مردم سرزمينهاي تحتحاكميت عثماني به آمريكا مهاجرت كردهاند؛ نيمي از اين تعداد از كشورهاي سوريه و لبنان و بقيه از آلباني، مقدونيه، تراكيا و مناطق مختلف ديگر آناتولي بودهاند.
از دلايل عمده مهاجرت مسلمانان نيز ميتوان مطلوب نبودن وضع سياسي اقتصادي و بويژه اجبار در خدمت نظام وظيفه و تفاوتهايي كه در اجراي اين قانون اعمال ميداشتند را ذكر نمود.
البته تعداد قابل توجهي از اين رقم به مرور زمان به كشورهاي خود بازگشتهاند. در موضوع بازگشت، به ويژه مهاجران سوري در اولويتبودند و رقم كامل مهاجراني كه به كشور خود بازگشتهاند، يك سوم مجموع مهاجرتكنندگان تخمين زده ميشود.
برخي از پژوهشگران مدعي شدهاند مهاجرت مسيحيان سوري، بويژه براي رهايي از تهديدات مسلمانان بوده است. آنها در اين راستا به شورشهاي دروزيان، عدم توانايي در كنترل هرج و مرج ها، گسترش فساد در بين ماموران دولتي و از بين رفتن امنيت تاكيد ميكنند. اغلب كساني كه براي اولين بار از سوريه اقدام به مهاجرت ميكردند، از طبقات زيرين جامعه بودند كه غالبا بعد از پسانداز مقداري پول باز گشتند. آن دسته از اين قبيل افراد كه با پس انداز بيشتري به كشور خود بازميگشتند، در شهرستان ها طبقهاي ممتاز را تشكيل ميدادند و اين امر تمايل به مهاجرت را در ديگران افزايش ميداد.
از دلايل عمده مهاجرت مسلمانان نيز ميتوان مطلوب نبودن وضع سياسي اقتصادي و به ويژه اجبار در خدمت نظام وظيفه و تفاوت هايي كه در اجراي اين قانون اعمال ميداشتند را ذكر نمود.
مطالبي كه از ظلم و فشار و رفتارهاي ناخوشايند در خصوص اين مهاجرت ها گفته ميشود، عموما براي جلب نظر و حمايت مسيحيان آمريكا و اروپا است. چنين ادعاهايي كه عموما در مطبوعات ايالات متحده آمريكا مطرح ميشده مبتني بر گزارشات ميسيونرهاي مسيحي است كه هر دريافت مالياتي را فشار و هر اعمال حاكميتي را اختناق ميناميدند! حركت جلب حمايت مسيحيان ايالات متحده آمريكا در اوايل قرن بيستم با اقدامات آن دسته از مهاجران روشنفكري كه براي تقويتحركت هاي مليگرايانه اقدام به انتشار روزنامه و مجله ميكردند، در حالتي جديتر به رويارويي با حكومت عثماني و اسلام تبديل شد. اين قبيل روشنفكران درصدد بودند خود را به عنوان سخنگوي سياسي مهاجراني كه به كشورشان برميگشتند، معرفي كنند. يكي از راه هاي ديگر براي تامين حمايت مسيحيان، اين بود كه اعلام ميكردند برخي از مهاجران، حتي آنها كه از آناتولي و يا جاي ديگر اقدام به مهاجرت كرده بودند، توسط مسلمانان از قدس اخراج شدهاند. در برخي موارد نيز بعضي از مهاجران مسيحي خود را مسلمان ميناميدند و پس از مدتي دوباره به دين قبلي خود بازگشته و از اين طريق سود مالي كسب ميكردند. تازمان پايان جنگ جهاني اول، همه كساني را كه از سرزمينهاي عثماني به آمريكا مهاجرت ميكردند، به دليل آنكه شهروند عثماني بوده و گذرنامه آن دولت را حمل ميكردند، صرف نظر از نوع دين و مليتشان، «ترك» ميناميدند. اين واژه در معنايي وسيعتر مترادف كلمه مسلمان نيز بكار ميرفته است. هنوز در برخي از كشورها، به ويژه كشورهاي آمريكاي لاتين، نام خانوادگي توركو (TURCO) وجود دارد.
مهاجران مسلمان قادر بودند پس از گذشت مدت كمي، خود را با جوامع مسيحي انطباق دهند، ولي از آنجا كه آنها عموما مردان مجردي بودند و علاقه داشتند طبق رسم و رسوم خود ازدواج نمايند، غالبا نميتوانستند جماعات و گروه هاي نيرومندي تشكيل دهند. در ميان آنها كساني كه بتوانند ارشاد ديگران را به عهده بگيرند، كم بود. همچنين اندك بودن تعداد زنان كه در تداوم فرهنگي يك نسل عنصر اصلي در خانواده را تشكيل ميدهند، موجب ميگرديد گروه هاي مهاجر مسلمان ضعيف باقي مانده، در بستر زمان از بين بروند. البته بازگشت به مام ميهن نيز در اين موضوع نقش مؤثري داشته است.
نظرات (0)