نام ایرانی|پسر|حرف آ
- توضیحات
- دسته: اسامی اصیل ایرانی | حرف الف
- بازدید: 862
-
نام پسر ایرانی (غیر فارسی) که با حرف آ شروع می شود:
ردیف | اسم ایرانی | ریشه نام |
معنی اسم |
1 | آئیریا | اوستایی، پهلوی | ایرج |
2 | آئیل | اسم گیلکی | نام پرنده ای است. |
3 | آباقا | ترکی، فارسی | نام فرزند هلاکوخان مغول، دومین ایلخان مغول |
4 | آبتین | اوستایی، پهلوی | روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی |
5 | آبد | عربی | همیشگی، دائمی، جاودانه |
6 | آبدست | بلوچی، فارسی | چابک، تردست، تر و فرز |
7 | آبدین | عربی | جاودانه ها، جمع آبد (به کسر ب) |
8 | آبرام | عبری | ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم |
9 | آبراهام | عبری | ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام |
10 | آبرلی | فارسی، ترکی | آبر (فارسی، آبرو) + لی (ترکی) دارای آبرو، آبرومند |
11 | آبش | عربی، فارسی | تازه روی و خندان، آنکه اطراف و پیشگاه خانه کسی را با خوردنی و نوشیدنی بیاراید |
12 | آبلاتکا | اوستایی، پهلوی، فارسی | از نام های ایران باستان |
13 | آبی | عربی | سرکش، نافرمان |
14 | آپادا | سنسکریت | کسی که خود را به خداوند سپرده است، متوکل |
15 | آپاداش | سنسکریت | آموختن علوم معنوی از مرشد |
16 | آپنیتا | سنسکریت | مقرب، بنده خاص پروردگار |
17 | آتا | نام ترکی | پدربزرگ |
18 | آتاباللی | اسم ترکی | یادگار مانده از پدر بزرگ، مرد کوچک اندام |
19 | آتابای | ترکی، چینی | آتا (ترکی) + بای (چینی)، پدربزرگ، نام یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران |
20 | آتابیک | ترکی | پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک |
21 | آتابیگ | ترکی | لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان شاهزادگان دربار سلاطین ترک |
22 | آتاش | ترکی | آداش، همنام |
23 | آتاقلیچ | ترکی | شمشیر پدری |
24 | آتاگلدی | ترکی | |
25 | آتاگلدی | ترکی | پدر آمد، پدر بزرگ آمد، در بین ترکمن ها رسم است اولین پسری که بعد فوت پدربزرگ به دنیا می آید را به این نام می خوانند. |
26 | آتامکین | ترکی | مانند پدرم اسم زیبای پسر |
27 | آتان | ترکی | پرتاب کننده |
28 | آتان | ترکی | پرتاب کننده |
29 | آتجان | ترکی | کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد. |
30 | آترابان | اوستایی، پهلوی | نگهبان آتش، پیشوای دینی |
31 | آتربان | اوستایی، پهلوی | نگهبان آتش، پیشوای دینی |
32 | آتروپات | اوستایی، پهلوی | صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست. |
33 | آتسز | ترکی | نام سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی |
34 | آتلی | ترکی | سواره، صاحب اسب، اسب سوار |
35 | آتمش | ترکی | عدد شصت که از اعداد مقدس است. همچنین پرتاب کردنی |
36 | آتورپات | اوستایی، پهلوی | صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست |
37 | آتیال | ترکی | یال اسب، از اسامی مرسوم بین قبایل ترکمان |
38 | آتیتی | سنسکریت | مهمان |
39 | آتیجی | ترکی | تیر انداز ماهر |
40 | آتین | اوستایی، پهلوی | در زبان زند و پازند جدید ، نو ، بوجود آمده |
41 | آجیر | آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط، کوشا | |
42 | آچیم | عبری | نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم بود به معنای خداوند استقرار خواهد یافت |
43 | آدارایل | آشوری | خداوند یاریگر |
44 | آداش | ترکی | آتاش، همنام، هم اسم |
45 | آدان | کردی | مفید سودمند |
46 | آدبهاوا | سنسکریت | تولد حقیقی |
47 | آدریان | یونانی | آدریانوس ، نام یکی از امپراتوران روم |
48 | آدریانوس | یونانی | آدریان، نام یکی از امپراتوران روم |
49 | آدرین | لاتین | آدریانوس، به فتح ی، یکی از پادشاهان روم که فتوحات زیادی داشت و به ادبیات علاقمند بود |
50 | آدم | عبری | نخستین بشری که خدا آفرید، مودب باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد. |
51 | آدورا | آشوری | مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، کمک کننده، مددکار |
52 | آدهاوا | سنسکریت | نزدیکترین دوست خداوند ، نام نزدیکترین همنشین کریشنا در افسانه های هندی |
53 | آدی | نام عربی | امین تر ، امانت دار تر |
54 | آدی گوزل | ترکی | خوش نام ، معمولا درباره حضرت محمد (ص) بکار برده می شود. |
55 | آدیگوزل | ترکی | خوش نام ، معمولا درباره حضرت محمد (ص) بکار برده می شود. |
56 | آدینگ | بلوچی | آن که روز جمعه به دنیا آمده است. |
57 | آذراوغلی | ترکی، فارسی | پسر آذر بایجان |
58 | آذرباد | اوستایی، پهلوی | نام موبدی در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی |
59 | آذرتاش | فارسی، ترکی | آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند. |
60 | آرارات | ارمنی | نام کوهی در آذربایجان که بنا به روایتی کشتی نوح بر روی آن قرار گرفت. |
61 | آران | کردی | درای طبیعت گرم ، همچنین اسم شهری قدیمی که قباد ان را بنا کرد. |
62 | آرتوش | ارمنی | از نامهای باستانی ارمنی |
63 | آرخا | ترکی | آرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی |
64 | آرسن | عبری | مرد مبارز |
65 | آرکا | ترکی | آرخ، مایه اطمینان و پیشتگرمی |
66 | آرمیا | عبری | ارمیا، بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع) |
67 | آرنا | کردی | آریایی نژاد |
68 | آروشا | سنسکریت | روشنایی، نور خورشید، آرامش |
69 | آرویج | ترکی | همیشه سبز، باطراوت، شاداب |
70 | آری | کردی | آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر نشین مازندران |
71 | آریتما | کردی | نام یکی از سران ماد |
72 | آریز | کردی | نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج |
73 | آریس | ارمنی | برزگر |
74 | آریستا | ارمنی | آریستاکس، برزگر، کشاورز |
75 | آریسته | فرانسه | آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت |
76 | آرین | انگلیسی | آریایی نژاد، از نسل آریایی |
77 | آرین | کردی | آریایی نژاد |
78 | آریوداد | اوستایی، پهلوی | ایرانداد، داده ایران |
79 | آزا | کردی | آزار دهنده آسیب رساننده، نام پادشاه مانایی |
80 | آزر | عبری، عربی | نام پدر ابراهیم خلیل (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است. |
81 | آزران | عبری | منسوب به آزر،آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم و همچنین نام نژادی از اسب است که پاهایش سیاه و دستانش به رنگی دیگر است. |
82 | آسام | لری | سام، داستان خوشایند، حدیث خوش، همچنین از شخصیتهای شاهنامه و نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی، همچنین نام یکی از ایالتهای مرزی شمال شرقی هند که مجاور بنگلادش است. |
83 | آشر | عبری | شاد، خوشحال، نام یکی از پسران یعقوب (ع) |
84 | آشور | آشوری | برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد. |
85 | آشینا | آشوری | قوی ،قدرتمند،نیرومند، زورمند |
86 | آصف | عربی | تدبیر،مشاور خردمند، نام وزیر سلیمان(ع) ، عنوان وزیران ایرانی در دوران اسلامی |
87 | آقاجان | فارسی، مغولی | آقا (مغولی) + جان (فارسی) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ |
88 | آقاگل | فارسی، مغولی | آقا (مغولی) + گل (فارسی) نام روستایی در نزدیکی اصفهان نام ایرانی |
89 | آقامیر | عربی، مغولی | آقا(مغولی) + میر (عربی) سلطان بزرگ، امیر والامقام، نام روستایی در نزدیکی بیرجند |
90 | آکو | کردی | قله کوه، مکان بلند،انسان با عظمت و مقتدر |
91 | آگا | کردی | آگاه، مطلع،با خبر |
92 | آلب | ترکی | (سکون لام و ب) دلیر، پهلوان |
93 | آلب ارسلان | ترکی | شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی |
94 | آلب تکین | ترکی | مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه |
95 | آلپ ارسلان | ترکی | آلب ارسلان، شیر مرد، شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی |
96 | آلپ تکین | ترکی | آلب تکین، مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه |
97 | آلتونتاش | ترکی | مرکب از آلتون (طلا) + تاش (پسوند شباهت)، زیبارو ،نام حاجب سلطان محمود غزنوی که به فرمان وی حاکم خوارزم شد. |
98 | آلیا | عبری | الیاس |
99 | آمانج | کردی | هدف، مقصد |
100 | آماندا | ترکی | در امان تو، در پناه تو |
101 | آنتی گون | لاتین | حاکم بابل درزمان اسکندرمقدونی |
102 | آنوشه | عربی | خوشی و شادی، داماد، پادشاه نوجوان |
103 | آنیل | ترکی | معروف، نامدار |
104 | آویر | کردی | آتش |
105 | آهیر | کردی | آتش |
106 | آهیل | گیلکی | مرغ انجیرخوار |
107 | آهین | گیلکی | آهن |
108 | آی بک | ترکی | بت، صنم |
109 | آیت | عربی | آیه، نشانه، شخص برجسته و شاخص، شخص بسیار زیبا رو |
110 | آیت الله | عربی | نشانه خداوند |
111 | آیتاش | ترکی | همتای ماه، نام شخصی در دوره سامانیان |
112 | آیتغمش | ترکی | زاده ماه |
113 | آیتکین | ترکی | غلام ماه |
114 | آیتونا | ترکی، فارسی | در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال حاضر و همچنین است. |
115 | آیدین | ترکی | شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه |
116 | آیلا | عربی | نام پهلوانی ترک که شاهنامه به عنوان مبارز افراسیاب از او یاد شده است. |
117 | ائلمان | ترکی | مانند مردم |
118 | ائیریا | اوستایی، پهلوی، فارسی | ایرج، خوش چهره و زیبا مانند آفتاب اسم پسر |
119 | اباذر | عربی | ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص) |
120 | ابتهاج | عربی | شادمانی، خوشی |
121 | ابتهاش | عربی | ابتهاج |
122 | ابرارها | حبشی | پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم، نام پسران |
123 | ابراهیم | عبری | پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم، نام پسران |
124 | ابوالحسن | عربی | پدر حسن، کنیه علی (ع)، نیز کنیه طاووس |
125 | ابوالحسین | عربی | پدر حسین، کنیه آهو |
126 | ابوالعباس | عربی | پدر عباس، کنیه شیر( حیوان درنده) |
127 | ابوالعلا | عربی | پدر علا کنیه پرستو |
128 | ابوالفتح | عربی | پدر فتح |
129 | ابوالفرج | عربی | پدر فرج، کنیه غذایی مرکب از برنج و گوشت و شکر |
130 | ابوالفضل | عربی | خداوند و صاحب هنر، کنیه دینار، لقب چهارمین فرزند علی (ع) |
131 | ابوالقاسم | عربی | پدر قاسم، کنیه پیامبر (ص) |
132 | ابوبکر | عربی | نام خلیفه اول و جانشین پیامبر(ص) و پدر عایشه همسر پیامبر (ص) |
133 | ابوذر | عربی | ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر(ص) |
134 | ابوریحان | عربی | نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی |
135 | ابوطالب | عربی | نام عموی پیامبر(ص) و پدر علی(ع) |
136 | ابوعزیز | عربی | پدر عزیز |
137 | ابومسلم | عربی | نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند. |
138 | اتبک | ترکی | در دوره قاجار لقبی که به وزیران داده می شد، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت محلی داشتند. |
139 | اترین | اوستایی، پهلوی | آترینا، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند. |
140 | اثیر | عربی | شریف، کریم |
141 | اثیرالدین | عربی | شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششم، اثیرالدین اخسیکتی |
142 | احتشام | عربی | شکوه و شوکت داشتن ، بزرگ شدن ، دارای خدم و حشم فراوان بودن |
143 | احد | عربی | یگانه، یکتا، از نامهای خداوند |
144 | احسان الله | عربی | نیکی خداوند |
145 | احمد | عربی | بسیار ستوده، یکی از نامهای پیامبر(ص) |
146 | احیا | عربی | زندگان، نامی برای شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست وسوم ماه رمضان، در اصل احیاء، زنده نگه داشتن، زنده داری (شب زنده داری) |
147 | اختای | ترکی | همانند نیزه، تیز |
148 | اختیارالدین | عربی | آن که دین او را انتخاب کرده است. |
149 | ادریس | عربی | درس خوانده ، پیامبری که نام او دو بار در قرآن آمده و طبق روایات حیات جاودانه یافته است، او را مخترع لباس و قلم می دانند. |
150 | ادهم | عربی | سیاه، تیره گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد. |
151 | ادیب | عربی | سخن دان، سخن شناس، معلم، مربی |
152 | ارباب | عربی | پادشاه کارفرما رئیس نام دختر فارسی |
153 | اربیل | کردی | بسیار خوب (نگارش کردی : هةولێر) |
154 | ارتگین | ترکی | همسر دلاور |
155 | ارتیان | عربی | منسوب به آتش، آتشکده ، برافروخته مثل آتش |
156 | ارجاسب | اوستایی، پهلوی | ارجاسپ، دارنده اسب با ارزش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی |
157 | ارجاسپ | اوستایی، پهلوی | دارنده اسب با ارزش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی |
158 | اردشام | ارمنی | پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسله اشکانیان ارمنستان |
159 | اردشیر | اوستایی، پهلوی | آن که حکومت مقدس دارد، شهریاری و پادشاهی مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام مؤسس سلسله ساسانی، فرزند ساسان |
160 | اردلان | کردی | نام طایفه ای از ایلات کرد ایران |
161 | ارسطو | یونانی | ارسطاطالیس، ارسطوطالیس حکیم نامدار یونانی و شاگرد افلاطون، او معلم اسکندر مقدونی بود، به او لقب معلم اول را داده بودند |
162 | ارسلان | ترکی | شیر، نام پسر مسعودغزنوی |
163 | ارسمان | ترکی | نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین |
164 | ارسن | اوستایی، پهلوی | به فتح الف و سین، مجلس، بزم، انجمن، مجمع |
165 | ارشا | اوستایی، پهلوی | مرد مقدس |
166 | ارشاد | عربی | راهنمایی، هدایت |
167 | ارشک | پارتی | اشک، نام مؤسس سلسله اشکانی |
168 | ارشیا | آرامی | تخت پادشاهی، هزوارش و هم ریشه با "عرش" عربی است. |
169 | ارغان | ترکی | نام حاجب سلطان محمود غزنوی |
170 | ارغش | ترکی | تاجر یا تجار سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی |
171 | ارغون | ترکی | یکی از سلاطین مغول |
172 | ارفع | عربی | رفیع تر، بلندتر، ارجمندتر |
173 | ارکان | عربی | رکنها ، مبنا ها ، پایه ها ، کنایه از بزرگان و کارگزاران حکومت |
174 | ارکین | ترکی | آزاد |
175 | ارم | عبری | نام پسر سام بن نوح و پدر عاد، باغ عاد یا شهری که شداد پسر عاد بنا کرد. |
176 | ارمیا | عبری | بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل |
177 | ارمیس | یونانی | هرمس |
178 | ارناک | اوستایی، پهلوی | رزمجو |
179 | ارواد | اوستایی، پهلوی | نیرومند |
180 | اریا | فارسی، اوستایی، پهلوی | در زبان کلدانی به معنی برج اسد، درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است. |
181 | اسامه | عربی | شیر، اسد |
182 | اسپندیاد | اوستایی، پهلوی | اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیت های شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم |
183 | اسحاق | عبری | خندان، نام پسر ابراهیم(ع) و ساره |
184 | اسحق | عبری | اسحاق،خندان، نام پسر ابراهیم(ع) و ساره |
185 | اسد | عربی | شیر، نام برج پنجم از برجهای دوازده گانه، برابر با مرداد |
186 | اسدالدین | عربی | آن که در دفاع از دین مانند شیر شجاع است. |
187 | اسدالله | عربی | شیر خدا، از القاب علی (ع) |
188 | اسرافیل | عبری | درخشیدن مانند آتش، نام یکی از چهار فرشته مقرب و مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز رستاخیز |
189 | اسعد | عربی | نیکبخت تر، خوشبخت تر |
190 | اسفار | عربی | معرب اسوار از نامهای تاریخی |
191 | اسفندیار | اوستایی، پهلوی | آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم |
192 | اسکندر | یونانی | یاری کننده مرد، نام پادشاه معروف یونان بنا به روایت شاهنامه فرزند داراب پسر بهمن و ناهید دختر فیلقوس قیصر روم |
193 | اسلام | عربی | دین پیروان محمد(ص) |
194 | اسماعیل | عبری | آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم(ع) و هاجر |
195 | اسمعیل | عبری | اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم(ع) و هاجر |
196 | اشراق | عربی | تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت در اسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است. |
197 | اشرس | عربی | مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر(ص) |
198 | اشرف الدین | عربی | شریف تر در دین |
199 | اشعیا | عربی | نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل |
200 | اشیر | عبری | خوشحال، نام پسر یعقوب (ع) |
201 | اصغر | عربی | کوچک تر |
202 | اصلان | ترکی | شیر |
203 | اصیل الدین | عربی | دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی |
204 | اعتبارعلی | عربی | آن که ارزش و اعتبار از علی(ع) یافته است. |
205 | اعلا | عربی | برگزیده، برتر |
206 | اعلی | عربی | برتر، بالاتر، بلندتر، برگزیده از هر چیزی، نامی از نامهای خداوند، نام سوره هشتاد و هفتم قرآن |
207 | افتخارالدین | عربی | موجب افتخار دین |
208 | افراسیاب | اوستایی، پهلوی | به هراس افکننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه تورانی، پسر پشنگ و نبیره تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی |
209 | افشار | کردی | نام ناحیةایی در کردستان(نگارش کردی : هةوشار) |
210 | افضل | عربی | برترین، بالاترین |
211 | افضل الدین | عربی | برترین در دین |
212 | افلاطون | یونانی | نام فیلسوف یونانی وپیرو سقراط و مؤسس فلسفه آکادمی |
213 | اقبال علی | عربی | آن که بخت و اقبال از علی(ع) یافته است. |
214 | اکبر | عربی | بزرگ تر |
215 | اکتای | مغولی | نام سومین پسر و جانشین چنگیز خان |
216 | اکدش | ترکی | دورگه، معشوق، محبوب |
217 | البتگین | ترکی | نام جد محمود پادشاه غزنوی |
218 | البرز | اوستایی، پهلوی | مرکب از کوه +بلند نام رشته کوهای شمالی ایران که سرتاسر شمال ایران از مغرب به مشرق کشیده شده است. |
219 | الچین | فارسی، ترکی | ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین ، برگزیده ایل |
220 | الدنیز | ترکی | اقیانوس |
221 | الشن | ترکی | شادی بخش ایل، مایه شادی طایفه، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه |
222 | الله داد | فارسی، عربی | الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوند |
223 | اللهیار | فارسی، عربی | الله (عربی) + یار (فارسی) آن که خداوند یار ویاور اوست. |
224 | الوند | اوستایی، پهلوی | اروند، دارای تندی و تیزی، نام کوهی در جنوب همدان |
225 | الیا | عبری | الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان |
226 | الیاد | فارسی، ترکی | ال (ترکی) + یاد (فارسی)،ایلیاد به یاد ایل |
227 | الیاد | یونانی | نام منظومه ای منسوب به هومر |
228 | الیار | فارسی، ترکی | ال (ترکی) + یار (فارسی)، ایلیار یار ایل |
229 | الیاس | عبری | خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان |
230 | امام قلی | عربی، ترکی | امام(عربی) + قلی(ترکی)، غلام امام، نام پسر کوچک تر نادر شاه افشار |
231 | امان | ترکی | ایمنی، آرامش |
232 | امان الله | ترکی | آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است. |
233 | امیر | عربی | پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیر پویا، و امیرحسین |
234 | امیر علی | عربی | کسی که سرورش حضرت علی است. |
235 | امیرپارسا | فارسی، عربی | مرکب از امیر و پارسا، حاکم خداترس |
236 | امیرحسین | عربی | مرکب از دو اسم امیر و حسین،کسی که حسین علیه السلام امیر و حاکم اوست. |
237 | امیرطاها | عربی | مرکب از دو اسم امیر به معنی آقا و سروز و طاها که نام یکی از سوره های قرآن است، برخی تفاسیر این سوره را منسوب به اهل بیت علیه السلام می دانند. |
238 | امیرعباس | عربی | مرکب از دو اسم امیربه معنای حاکم و سلطان و عباس به معنای شیر درنده |
239 | امیرعلی | عربی | مرکب از امیر (پادشاه) + علی (بالا رفتن و صعود کردن) |
240 | امیرکسری | فارسی، عربی | مرکب از امیر(عربی) به معنای حاکم و فرمانروا + کسری(فارسی) به معنای خسرو و پادشاه است. |
241 | امیرمحمد | عربی | کسی که حضرت محمد صلی الله علیه وآله حاکم و سرور اوست. |
242 | امیرمهدی | اسم عربی | ترکیب نامهای امیر و مهدی ، کسی که حضرت صاحب الزمان سرور و فرمانده اوست. |
243 | امیرنظام | عربی | مرکب از امیر (پادشاه) + نظام (مجموعه سپاهیان یک کشور، ارتش)، در دوره قاجار عنوان و سمت فرمانده کل قوای نظامی |
244 | امین | عربی | مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون |
245 | امین الدین | عربی | آن که در دین امین و درستکار است. |
246 | امین الله | عربی | مورد اعتماد خداوند |
247 | انوشتکین | فارسی، عربی | انوش (فارسی) + تکین (ترکی)، پهلوان جاودانی، از نامهای تاریخی |
248 | اوات | کردی | آرزو |
249 | اوحد | عربی | یگانه، بی همتا |
250 | اوحدالدین | عربی | آن که در دین یگانه و بی همتاست ، نام عارف مشهور قرن هفتم |
251 | اوریا | عبری | شعله خداوند، نام مردی یهودی در زمان داوود(ع) که از فرماندهان سپاه بود. |
252 | اوستا | اوستایی، پهلوی | نام کتاب مقدس زرتشتیان |
253 | اوکتای | مغولی | اکتای |
254 | اویس | عربی | گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است. |
255 | اوین | ترکی | برخیز، به ضم ی |
256 | ایاز | ترکی | نام غلام محبوب سلطان محمود غزنوی |
257 | ایبک | ترکی | ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است. |
258 | ایتکین | ترکی | آیتکین، غلام ماه |
259 | ایثار | عربی | از خود گذشتگی، فداکاری |
260 | ایدین | ترکی | آیدین ،شفاف و روشن ، درخشنده مانند ماه |
261 | ایزد | اوستایی، پهلوی | در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند |
262 | ایشا | عبری | نام پدر داوود (ع) |
263 | ایلدرم | ترکی | ایلدیریم، تندر، آذرخش، رعد وبرق |
264 | ایلدیریم | ترکی | ایلدرم، تندر، آذرخش، رعد وبرق |
265 | ایلکین | ترکی | اولین، نسختین، جلوتر از همه |
266 | ایلگار | سریانی | خداوندگار، قدرتمند، مرکب از ایل به معنای خداوند یا هر موجود صاحب قدرت + پسوند افاده فاعلیت (گار) |
267 | ایلماز | ترکی | پایدار، جاویدان، ماندگار، کسی که در محدوده زمان نمی گنجد. |
268 | ایلیا | عبری | خدای خدایان، تغییر یافته نام الیاس یکی از چهار پیامبرجاویدان |
269 | ایلیا | سریانی | راستگوی بزرگ، نام حضرت علی (ع) در تورات |
270 | ایلیاس | عبری | الیاس |
271 | ایمان | عربی | اعتقاد به وجود خداوند وحقیقت رسولان و دین، یقین داشتن به درستی اندیشه یا امری |
272 | ایوب | عبری |
آن که به خدا رجوع می کند ، نام یکی از پیامبران که خداوند او را به بلاهای فراوان دجار کرد و سپس او را عافیت بخشید و به همین دلیل به صبر وشکیبایی شهرت دارد. |
نظرات (2)